سرانجام باطلدر متون دینی اوستا [۱]
اوستا، ج۱، ص۹۲ و ۱۴۷ و ۲۵۳ و ۲۶۲ و ۵۶۵ و ۵۷۵.
، اوپانیشاد [۲]
اوپانیشاد، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۵.
، عهد عتیق [۳]
کتاب مقدس، خروج ۵:۹.
[۴]
امثال، ۳۰:۳۱.
، عهد جدید [۵]
کتاب مقدس، متی، ۱۵:۱۷.
[۶]
فهرس الکتاب المقدس، ص۶۱-۶۲.
و حتی مکاتب مبتنی بر ثنویت [۷]
مجموعه آثار، ج۳، ص۴۱۰، «حق و باطل».
نیز باطل سرانجام محکوم به نابودی، و پیروزی از آنِ حق است.۱ - سرعت زوال و بیاثر شدن باطلقرآن کریم در آیاتی پرشمار بر نافرجامی باطل تأکید کرده و سرعت زوال و بیاثر شدن باطل را از ویژگیهای ذاتی آن دانسته است، بر این اساس اهل باطل نیز به سرنوشت باطل دچار خواهند شد. ۲ - مبنای نظام حاکم بر جهاننظام حاکم بر جهان بر مبنای حق بنا شده است:«خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ بِالحَقِّ» و در آن هر موجودی فرمانبردار حق و تسبیح گوی اوست. بر اساس آیه «فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً» باطل که برخلاف این جریان حقمحور عمل میکند، به کنار خواهد افتاد و از سیر وجود و هستی بیرون خواهد رفت. در جهانی که نهایت آن برپایی نظام پاداش و جزا:«لِیَجزِیَ الَّذینَ اَسوا بِما عَمِلوا و یَجزِیَ الَّذینَ اَحسَنوابِالحُسنی» و تحت سیطره خدای احکم الحاکمین است باطل، قطعاً امکان کامروایی نخواهد داشت و نمود آن در مقایسه با حق، تنها نمایش و جرقهای خاموش شدنی خواهد بود [۲۱]
مجموعه آثار، ج۳، ص۴۲۷، «حق و باطل».
و از آنجا که نظام عالم بر مبنای قانون اسباب و مسببات است و تنها بر اساس اراده افراد و فاعلها استوار نیست، اثر منفی هر باطلی نیز تنها به اهل باطل باز خواهد گشت. [۲۲]
المیزان، ج۱۱، ص۱۷۶.
چنین است که مکر سوء جز به اهلش باز نمیگردد.۳ - حقانیت خداوند و باطل بودن غیر اوقرآن کریم ، حقانیت خداوند و باطل بودن غیر او و بیان برتری و پیروزی حق:«ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ واَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ البطِلُ واَنَّ اللّهَ هُوَ العَلیُّ الکَبیر» را به عنوان یک اصل بیان کرده و ناکامی اهل باطل را معلول پیروی آنان از باطل و مشمول این اصل دانسته است:«ذلِکَ بِاَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا البطِل» و تأکید دارد که ممکن است باطل بهطور موقت چهره حق را بپوشاند؛ ولی نیروی ماندن دائمی ندارد و سرانجام کنارمیرود. [۲۶]
مجموعه آثار، ج۳، ص۴۲۸ «حق و باطل».
اصل پیروزی و غلبه حق و محو شدن باطل با تعبیرهایی گوناگون مورد تأکید قرآن است. بخشی از این تعابیر که به صورت فعل مضارع یا ماضی یا جمله اسمیه و نشان وقوع قطعی امر است، از اراده و سنت قطعی الهی از نابودی باطل خبر میدهد؛ مانند آیات «و یُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمتِهِ ویَقطَعَ دابِرَ الکفِرین _ لِیُحِقَّ الحَقَّ و یُبطِلَ البطِلَ ولَو کَرِهَ المُجرِمون» که ذیل داستان جنگ بدر آمده است همچنین آیه «و قُل جاءَ الحَقُّ و زَهَقَ البطِلُ اِنَّ البطِلَ کانَ زَهوقا» و آیه «قُل جاءَ الحَقُّ و ما یُبدِئُ البطِلُ و ما یُعید» که بر ثبات و استمرار این سنت الهی تأکید کرده است. آیه «بَلنَقذِفُ بِالحَقِّ عَلَی البطِلِ فَیَدمَغُهُ فَاِذا هُوَزاهِقٌ» با تأکید بر این سنت الهی ، قدرت حق و ناچیز بودن و ناتوانی باطل را بیان میکند که ممکن است غلبه ظاهری و موقت داشته باشد؛ اما حق یکباره از کمین بیرون میآید و آن را نابود میکند. [۳۲]
مجموعه آثار، ج۳، ص۴۳۴، «حق و باطل».
عباراتی همانند «و لَو کَرِهَ المُجرِمون» و آیاتی که متضمن بیان ناکامی باطل است به ناخوشایندی اهل باطل از این سنت الهی و ضرورت آمادگی مؤمنان برای دفع کید آنان اشاره دارد.۴ - پانویس۵ - منبعدائرةالمعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله«باطل». ردههای این صفحه : قرآن شناسی | موضوعات قرآنی
|